پارت اول

از زبان تامارا
داشتم از یه جنگل تاریک رد میشدم که یه شیطان بهم حمله کرد شمشیرمو در آوردم و کشتمش کا کلاغم برام نامه آورد نامه رو باز کردم و خوندم از طرف اوبانای بود بهم گفته بود که ارباب میخواد تو هم توی جلسه هاشیراها باشی من هم که حوصله نداشتم راه اوفتادم و رسیدم و وقتی رسیدم یه هاشیرا دیدم که یه دختر بود
شینوبو : تو کی هستی؟
تامارا :مگه مهمه (بهم حمله کرد و باسرعت رفتم کنار شمشیرمو در آوردمبهش حمله کردم و شکستش دادم شمشیرمو زیر گردنش گرفتم)نا امید شدم منو باش فکر میکردم قوی باشی (بعد بیهوشی کردم و همونطوری داشتم میرفتم که یه دختر پر انرژی رو دیدم )
میتسوری :تو دیگه کی هستی ؟'
تامارا:سوال تکراری (میخاستم بهش حمله کنم که یکی داد زد دس بردارم به پشت سرم نگاه کردم و دیدم اوبانای با خشم بهم نگاه میکنه)
اوبانای:داری چه غلطی میکنی ؟
تامارا :ببخشید این دختره رو مخم راه می‌رفت
اوبانای:حالا هر چی میتسوری حالت خوبه
میتسوری :من خوبم شما دوتا
تامارا: ما خواهر و برادریم ه
فهمیدی
میتسوری :آره
اوبانای : جلسه امشب هس بیایید بریم
(وقتی وارد اتاق شدیم ارباب نیومده بود دیدم همون دختره هم اونجاس)
تامارا: فکر نمیکردم به این زودی حالت بهتر بشه
شینوبو: من شینوبوم و تو هم منو دست کم گرفتی
تامارا: چه جالب(😒)
اوبانای:این خواهرمه و اینکه زیاد با بقیه خوب رفتار نمیکنه
تامارا: من از همه بدم میاد
اوبانای :حوصله ندارم باهات بحس کنم
تامارا:(همه رو معرفی کرد و من هم کم کم داشت خوابم می‌برد)
اوبانای: شنیدی من چی گفتم
تامارا :.. ها چی
اوبانای : من شبیه چیم
تامارا: خب من چه بدونم
اوبانای :چند روزه نخوابیدی
تامارا :یه هفته هست خاب رو بیخیال ارباب اومد
(همه به ارباب ادای احترام کردیم و نشستیم )
دیدگاه ها (۰)

پارت دوم

پارت سوم

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۰

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۴(گوينده :میتسوری :)صدای گیتار؟ ...

بکش پایین رمان جدید داریم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط